مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
نـذر چشمان تو کردم، این دل بیادعا را گوشۀ چشمی به من کن، ای فضیلت را تو مولا یک غزل نذر دلم کن، یک تبسم نذر چشمم تا بگویم من برایت، یک « غزل لبخند » زیبا مثل باران بهاری، بوی رحمت میدهی تو با نوازشهای نم نم، میکنی گل را شکوفا چشمهای نازنینت، خانۀ خورشید و باران دستهای مهربانت، زادگـاه رود و دریا ساکنان هر دو گیتی، بر سر کوی تو جمعند با تـمام آفـریـنـش، آمـد و شـد داری آقـا! ذکر خیرت هست دائم، بر زبان آفرینش قـبـلـۀ اهـل زمیـنـی، مقـتـدای آسـمـانها آبروی آب ها را، روز عـاشـورا خریدی روز عـاشورا خـریدی، آبـروی آبها را مهربان، با مشک خالی، کربلا را آب دادی آب مینوشد ز مشکت، روح هفتاد و دو دریا فرصت پرواز خون شد، آسمان دست هایت شد ز خون دست هایت، باغ عاشورا شکوفا میدهد فردا شهادت، کـربلا با لالههایش چون شفق با لهجۀ خون، عشق را کردی تو معنا ای ظهور اسم اقدس، وارث روح مقدس! کاش میشد میسرودم، نور معصوم شما را یک معمای رشیدی، اسوهای اسطوره رنگی کشف اسرار کمالت، در توانم نیست مولا |